اشعار محسن نامجو
اشعار محسن نامجو
اشعار محسن نامجو ،شعر محسن نامجو الکی،شعر رضا خان محسن نامجو،آهنگ محسن نامجو الکی،متن شعر محسن نامجو الکی،آهنگ های محسن نامجو الکی،آهنگ رضا خان محسن نامجو دانلود،شعر رضا شاه محسن نامجو،دانلود آهنگ رضا خان محسن نامجو Mp3
در این مطلب از سایت جسارت بهترین اشعار محسن نامجو را در بخش اس ام اس شعر برای شما تهیه کرده ایم .امیدواریم مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد
به صحرا بِنگرُم صحرا تِه وینُم صحرا تِه وینُم
به دریا بنگرم دریا تِه وینم دریا تِه وینم
به صحرا بنگرم صحرا تِه وینم صحرا تِه وینم
به دریا بنگرم دریا تِه وینم دریا تِه وینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا تِه وینم رعنا تِه وینم
ای یارم ای یار یار یارم ای یار
یار یارم ای یار ای یارم ای یار
دو زلفونت بود تار ربابم تار ربابم
چه مىخواهى از این حال خرابم حال خرابم
تو که با مو سر یارى ندارى یارى ندارى
چرا هر نیمه شو آیى به خوابم آیى به خوابم
ای یارم ای یار یار یارم ای یار
یار یارم ای یار ای یارم ای یار
نسیمى کز بُن آن کاکل آیو آن کاکل آیو
مرا خوشتر ز بوى سنبل آیو سنبل آیو
چو شو گیرم خیالت را در آغوش در آغوش
سحر از بسترم بوى گل آیو بوى گل آیو
ای یارم ای یار یار یارم ای یار
جان یارم ای یار ای یارم ای یار
دو زلفونت بود تار ربابم تار ربابم
چه مىخواهى از این حال خرابم حال خرابم
تو که با مو سر یارى ندارى یارى ندارى
چرا هر نیمه شو آیى به خوابم آیى به خوابم
ای یارم ای یار یار یارم ای یار
یار یارم ای یار ای یارم ای یار
به صحرا بِنگرُم صحرا تِه وینُم صحرا تِه وینُم
به دریا بنگرم دریا تِه وینم دریا تِه وینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا ته وینم رعنا ته وینم
ای یارم ای یار یار یارم ای یار
جان یارم ای یار ای یارم ای یار
اشعار محسن نامجو
شیوهی نوشین لبان، خدا خدا
چهره نشان دادن است عزیز من
پیشهی اهل نظر، دیدن و جان دادن است
چون به لعلش میرسی، خدا خدا
جان بده و دم مزن عزیز من
مُزد چنین عاشقی، نقد روان دادن است
من از دست غمت، من از دست غمت، عزیزم
چه مشکل ببرم جان، چه مشکل ببرم جان
با ما بیوفا تو که نبودی
بیمهر و وفا تو که نبودی
پُر جور و جفا تو که نبودی
دور از دل ما تو که نبودی
من از دست غمت، من از دست غمت، عزیزم
چه مشکل ببرم جان، چه مشکل ببرم جان
شیوهی نوشین لبان، خدا خدا
چهره نشان دادن است عزیز من
پیشهی اهل نظر، دیدن و جان دادن است
پیشهی اهل نظر، دیدن و جان دادن است
پیشهی اهل نظر، دیدن و جان دادن است
شعر محسن نامجو الکی
تو چه مظهری که ز جلوهی تو صدای صیحهی قدسیانگذ
رد ز ذروهی لامکان، که خوشا جمال ازل خوشا
ز شکنج زلف تو هر شکن، گرهی فتاده بـه کار م
نز گره گشایی زلف خود، تو ز کار من گرهی گشا
نفحات وصلک اوقـدت، جـمرات شوقک فی الحشا (1)ز غمت به
سینه کم آتشی که نـزد زمانه کما تشا (2)
چه جفا که «جامی» خسته دل ز جدایی تو نمیک
شدقدم از طریق وفا مکش سوی عاشقان جفاکشا…
شعر رضا خان محسن نامجو
ای ساروان
ای کاروان
لیلای من کجا می بری
بـا بـردن،لیلای مـن،جان و دل مـرا می بری
ای ساروان کجا می روی
لیلای من چرا می بری
ای ساروان کجا می روی
لیلای من چرا می بری
در بستـن،پیمـان مـا،تنهــا گـواه مــا شــد،خـــدا
تا جهان،بر پا بُـوَد،این عشق ما مانـد به جا
ای ساروان کجا می روی
لیلای من چرا می بری
ای ساروان کجا می روی
لیلای من چرا می بری
تمامی دینم ز دنیای فانـی،شراره ی عشقی که شد زندگانی
به یاد یاری،خوشا قطره اشکی،ز سوز عشقی،خوشا زندگانی
همیشه خدایا،محبت دلها،بـه دلهـا بماند،بسان دل ما
که لیلی و مجنون،فسانه شود
حکایت ما،جاودانه شود
تــو اکنــون ز عشقـم گـریزانی
غمــم را ز چشمــم نمــی خـوانی
از این غم،چه حالم،نمی دانی
پس از تو نمـونم بـرای خـدا،تـو مـرگ دلـم را ببیـن و برو
چو طوفان سختی ز شاخه غم،گل هستی ام را به چین و برو
که هستم من آن تک درختی،که در پای طوفان نشسته
همـه شـاخـه هـای وجـودش،ز خشـم طبیـعـت شکسته
ای ساروان
ای کاروان
لیلای من کجا می بری
بـا بـردن لیلای مـن،جان و دل مـرا می بری
ای ساروان کجا می روی
لیلای من چرا می بری
ای ساروان کجا می روی
لیلای من چرا می بری
آهنگ محسن نامجو الکی
چون است حال بستان ای باد نو به
اریکز بلبلان برآمد فریاد بیقراری
گل نسبتی ندارد با روی دلفریبت
تو در میان گلها چون گل میان خاری
ای گنج نوشدارو بر خستگان گذر کن
مرهم بدست و ما را مجروح میگذاری
عمری دگر بباید بعد از وفات ما را
عمری دگر بباید بعد از وفات ما را
کاین عمر طی نمودیم …
کاین عمر طی نمودیم …
اندر امیدواری، اندر امیدواری، اندر امیدواری …
چون است حال بستان ای باد نو بهاری
کز بلبلان برآمد فریاد بیقراری
گل نسبتی ندارد با روی دلفریبت
تو در میان گلها چون گل میان خاری
چون گل میان خاری …
ای گنج نوشدارو بر خستگان گذر کن
مرهم بدست و ما را مجروح میگذاری
عمری دگر بباید بعد از وفات ما را
عمری دگر بباید بعد از وفات ما را
کاین عمر طی نمودیم …
کاین عمر طی نمودیم …
اندر امیدواری …
اندر امیدواری …
اندر امیدواری …
اندر امیدواری …
متن شعر محسن نامجو الکی
هــــــــــــــــــــی هااااااااااااای
گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم
گفتم به از ترنجی لیکن به دست نایی
گفتا تو از کجایی که آشفته مینمایی
گفتم منم غریبی از شهر آشنایی
گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری
گفتم بر آستانت دارم سر گدایی
گفتا به دلربایی ما را چگونه دیدی
گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربایی
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن کاو بندهپرور آید
هی هی ههی هههیی یههیههیییی
ههههیی ههههیییی ههههیییی
هــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــی
هــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــی
یاااااااهاااااااااااااااا اااااای
آهنگ های محسن نامجو الکی
ای در میان جانم و جان از تو بیخبر
از تو جهان پر است و جهان از تو بیخبر
جویندگان گوهر دریای حسن تو
در وادی یقین و گمان از تو بیخبر
شب مست یار بودم و در هایهای او
حیران آن جمال خوش و شیوههای او
در هوشها فتاده نهایات بیهُشی
در گوشها فتاده طنین صدای او
شرح و بیان تو چه کنم زانکه تا ابد
شرح از تو عاجز است و بیان از تو بیخبر
جویندگان گوهر دریای حسن تو
در وادی یقین و گمان از تو بیخبر
ای در میان جانم و جان از تو بیخبر
از تو جهان پر است و جهان از تو بیخبر
آهنگ رضا خان محسن نامجو دانلود
جسم خاک از عشق در افلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد
جسم خاک از عشق در افلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد
آینه ات دانی چرا غمـــــــــاز نیست
زانکه زنگار از رخش ممـــــتاز نیست
زانکه زنگار از رخش ممـــــتاز نیست
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علت های ما
ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس
چون که گل رفت و گلستان در گذشت
نشنوی زان پس ز بلبل سرگذشت
چون که گل رفت و گلستان شد خراب
بوی گل را از چه جوییم از گلاب
بوی گل را از چه جوییم از گلاب
آینه ات دانی چرا غمـــــــــاز نیست
زانکه زنگار از رخش ممـــــتاز نیست
آینه ات دانی چرا غمـــــــــاز نیست
زانکه زنگار از رخش ممـــــتاز نیست
شعر رضا شاه محسن نامجو
بنگر به جهان، بنگر به جهان، چه طرف بربستم؛ هیچ
وز حاصل عمر، وز حاصل عمر، چیست در دستم؛ هیچ
شمع طَرَبم، شمع طَرَبم، ولی چو بنشستم، هیچ
من جام جمام، من جام جمام، ولی چو بشکستم، هیچ
افسوس که بیفایده فرسوده شدیم
وز داس سپهر سرنگون سوده شدیم
دردا ندامتا که تا چشم زدیم
نابوده به کام خویش نابوده شدیم
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حل معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده براُفتد نه تو مانی و نه من
از من اثری ز سعی ساقی ماندهست
وز زمزمهی عطر اقاقی ماندهست
وز بادهی دوشین قدحی بیش نماند
از عمر ندانم که چه باقی مانده است
بنگر به جهان، بنگر به جهان، چه طرف بربستم؛ هیچ
وز حاصل عمر، وز حاصل عمر، چیست در دستم؛ هیچ
شمع طَرَبم، شمع طَرَبم، ولی چو بنشستم، هیچ
من جام جمام، من جام جمام، ولی چو بشکستم، هیچ
اشعار محسن نامجو
بیشتر بخوانید :
شعر در مورد اسم سحر
شعر در مورد افتادگی
شعر با ا
شعر با پ
شعر در مورد هفت سین
- ۹۷/۰۷/۰۹